سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

102/8/25
6:28 ع

نقد و بررسی بازی زیبای Alan Wake 2

طی این مقاله، به جدیدترین اثر استودیوی Remedy یعنی Alan Wake 2 خواهیم پرداخت. می‌خواهیم ببینیم که این فصل تازه در این مجموعه چه عملکردی را به نمایش می‌گذارد.

اگر بخواهم صادقانه بگویم قسمت اول مجموعه‌ی Alan Wake با وجود آن که مضمونی جذاب را در مبحث روایی مطرح کرده و همچنین برخی ایده‌های جالب را در گیم‌پلی‌اش معرفی می‌کرد، شخصا برای من هرگز اثری نبود که پس از به پایان رساندنش دوباره به آن بازگردم و به تجربه‌ی چندین باره‌ی آن بپردازم، در واقع قسمت ابتدایی صرفا تجربه‌ای بود که مرا بیشتر جذب داستان خودش کرد تا اینکه غرق در ابعاد مختلف خودش بکند.

زمانی که استودیوی Remedy پس از گذشت بیش از یک دهه اعلام کرد که قسمت دوم این مجموعه در دست ساخت بوده و قرار است حالا به طور کامل به ژانر وحشت بقا ورود کند، ناگهان درصد کنجکاوی من به سقف رسید و حالا کسی بودم که مشتاقانه منتظر تجربه‌ی Alan Wake 2 بودم و حالا که آن را تجربه کرده‌ام می‌توانم بگویم نه تنها با برترین اثر Remedy بلکه با یکی از برترین تجربه‌های ژانر وحشت بقا طی چندین سال اخیر مواجه هستیم! با گیمفا همراه باشید.

این داستان تو را می‌کشد!

از کجا شروع کنم؟ چطور شروع کنم؟ داستان Alan Wake 2 و چگونگی روایت آن فوق‌العاده است! استودیوی Remedy همیشه تبحر بسیاری در تعریف و روایت داستان خود داشته و به جرأت می‌توانم بگویم Alan Wake 2 با اقتدار بر قله‌ی استعداد این استودیو پرچم خودش را در بعد روایی می‌کوبد.

شاید کمی سریع پیش می‌روم، بگذارید اول به این بپردازیم که اصلا داستان این اثر حول محور چه چیزی می‌گردد و چه هدفی را دنبال می‌کند. روایت وقایای این بازی سیزده سال پس از پایان نسخه‌ی ابتدایی اتفاق می‌افتد؛ Saga Anderson و همکارش Alex Casey ماموران FBI هستند که برای پیگیری یک پرونده‌ی قتل در Bright Falls که از قضا سیزده سال پیش محل ناپدید شدن نویسنده‌ی مشهور، Alan Wake، بوده راهی آن جا می‌شوند.

زمانی که به صحنه‌ی قتل می‌رسند، با توجه به وضعیت مقتول و این مسئله که قلب او از بدنش خارج شده است، متوجه می‌شوند که این صرفا یک قتل ساده نبوده بلکه احتمالا پای یک فرقه‌ی مذهبی در میان است. شما ابتدا در نقش Saga قرار می‌گیرید و درست همچون یک مامور FBI خبره باید به جست‌وجوی محیط، بررسی محل قتل و شواهد بپردازید تا بتوانید داستان بازی را پیش ببرید. طی بازجویی شاهدان و پیش‌روی در پرونده، متوجه می‌شوید که پای The Cult of Tree یا فرقه‌ی درخت در میان است.

در همین حین، زمانی که Saga صفحه‌ای از یک داستان ترسناک را که از قضا در ارتباط با او بوده و نام نویسنده‌ی آن خط خورده است را پیدا می‌کند، همه چیز آرام آرام شروع به عجیب شدن می‌کند و در واقع کابوسی آغاز می‌شود که لحظه به لحظه واقعی‌تر به نظر می‌رسد. این صفحات ادامه‌ی راه را پیش‌بینی کرده و حتی به Saga سرنخ‌هایی در راستای پیش‌روی در این پرونده‌ی قتل می‌دهند و سرانجام داستان به جایی می‌رسد که Saga به لبه‌ی رودخانه‌ی Cauldron وارد شده و ناگهان شخص بیهوشی را مشاهده می‌کند که در گوشه‌ی ساحل افتاده است. پس از به هوش آمدن ناگهانی این مرد، متوجه می‌شود که او Alan Wake است که پس از 13 سال پیدا شده!

همانطور که احتمالا می‌دانید، Alan در پایان قسمت اول برای نجات Alice، همسر خود، در Dark Place می‌ماند و حالا پس از 13 سال دقیقا در زمانی بازگشته است که سر و کله‌ی یک فرقه‌ی مذهبی نیز پیدا شده. اما این حتی شروع داستان هم نیست چرا که تازه بازی شروع به روایت داستان از نگاه Alan ‌می‌کند و به همین واسطه شما به دنیای Dark Place وارد می‌شوید تا بتوانید از دلیل اتفاقات شومی که در Bright Fall در حال رخ دادن است پرده بردارید.

با پیش‌روی در ابتدای داستان Alan، متوجه می‌شوید که The Dark Presence بازگشته است؛ اما این بار با اهریمنی بسیار پیچیده‌تر و در همین راستا بسیار خطرناک‌تر روبه‌رو هستید. حالا Alan و Saga که درگیر این داستان ترسناک شده‌اند باید با کمک یکدیگر راه حلی برای متوقف کردن این نیروی اهریمنی پیدا کنند. اما صحبت از داستان بازی کافی است، شاید به نظر برسد که درباره‌ی داستان بازی پر حرفی کرده‌ام اما به شما اطمینان می‌دهم این حتی نوک این کوه یخی عظیم که روایت این بازی است نیست!

شما از جایی به بعد می‌توانید به ترتیب دلخواه خود در نقش هر دو کاراکتر بازی کنید و داستانشان را پیش ببرید به طوری که می‌توان گفت Saga در دنیای واقعی داستان را پیش می‌برد در حالی که داستان Alan در مکان تاریک جریان دارد و به طریقه‌ی بسیار جذابی دائما به یکدیگر برخورد کرده و متصل می‌شوند و آنقدر سازندگان این داستان را هنرمندانه روایت می‌کنند که شما حتی یک لحظه هم نمی‌توانید از صفحه چشم بردارید.

Alan Wake 2 درست همچون آثار پیشین استودیوی رمدی دارای سکانس‌های لایو اکشن است که به لطف عملکرد عالی بازیگران و همچنین داستان‌نویسی بسیار عالی، به شکلی فوق‌العاده درون روایت اصلی بازی جاری می‌شوند و به شدت این روند را گیراتر می‌کنند! حقیقتا صحنه‌های لایو اکشن و میزان ظرافتی که در ساخت و کارگردانی آن‌ها به کار رفته بود من را شگفت‌زده کرد و به لطف این صحنه‌ها، روند داستان همیشه تازه و جذاب باقی می‌ماند. لازم به ذکر است این صحنه‌ها بیشتر متعلق به سناریوی داستانی Alan هستند که دائما پیچش‌های تازه معرفی کرده و مغز پلیر را به چالش می‌کشند.

یکی از خصوصیات بسیار جذاب این بازی پیچش‌های داستانی و استفاده‌ی منطقی و بسیار بهینه از آن‌هاست که باعث می‌شود به جای آن که روایت بازی درگیر پیچیدگی‌های بیهوده و بعضا بی‌دلیل بشود، تمامی این پیچش‌ها به هسته‌ی کلی داستان‌سرایی می‌افزایند و دلیلی کاملا مشخص دارند که بازی به زیبایی به باز کردن این گره‌ها در طول روایت خود می‌پردازد.

اما بد نیست کمی در ارتباط با شخصیت‌پردازی‌ها صحبت کنیم، Saga کاراکتر قابل بازی جدیدی است که برای اولین بار در این نسخه معرفی می‌شود و اغلب آثاری که رویکرد روایت دو جانبه را نسبت به داستان خود با استفاده از دو یا چند کاراکتر پیش می‌گیرند، با چالش‌های بسیاری در راستای بهینه‌سازی خط‌های داستانی‌ مجزا و همچنین پرداختن کافی به کاراکترها روبه‌رو می‌شوند اما خوشبختانه می‌توانم بگویم Saga یک عنصر تازه و بسیار عالی برای دنیا و داستان این فرنچایز محسوب می‌شود که از همان ابتدا به سرعت شما را به خودش جذب می‌کند.

با پیش‌روی در داستان و عمیق‌تر شدن روایت آن، دائما کاراکترها نیز تحت تاثیر آن‌ها پردازش عمیق‌تری دریافت کرده و بیش از پیش با آن‌ها و خط داستانی‌شان جذب می‌شوید. بگذارید اینطور بگویم که شخصا به شکلی مشتاقانه به کاراکتر Saga سوییچ می‌کردم تا داستان او را دنبال کنم و زمانی که پلیر چنین اشتیاقی نسبت به کاراکتری به غیر از شخصیتی دارد که نامش روی جعبه‌ی بازی نقش بسته است، نشان می‌دهد تا چه اندازه سازندگان توانسته‌اند این کاراکتر تازه را جذاب و گیرا نمایش داده و حضورش را درون این داستان توجیه کنند.

و اما Alan نیز از سوی دیگر شخصیت‌پردازی بسیار گیراتری نسبت به نسخه‌ی ابتدایی داشته و به لطف پیچش‌هایی که طی تجربه‌ی این عنوان روی شخصیت او اعمال می‌شود دائما این شخصیت‌پردازی گیراتر و صد البته جذاب‌تر می‌شود.

داستان Alan Wake 2 با برخی از بهترین داستان‌سرایی‌های ژانر وحشت بقا برابری می‌کند و به راستی داستانی مرموز و روندی دلهره‌آور را ارائه می‌دهد که مملو از پیچش‌های جذاب، صحنه‌های لایو اکشن فوق‌العاده با کیفیت و تعلیق به شدت بالا در این دپارتمان است. این موضوع باعث شد طی تجربه‌ام نه تنها حتی یک لحظه‌ هم خسته یا کسل نشوم بلکه پس از مدت‌ها آنقدر مشتاقانه روایت داستان یک بازی را دنبال کنم که کاملا مغزم درگیر آن شده و دائما آن را مرور کنم.

Alan Wake 2 در مبحث روایی عملکردی به شدت عالی را از خود نشان می‌دهد و داستانی را روایت می‌کند که به راستی مغزتان را به بازی گرفته، باورهایتان از وقایع را با خاک یکسان می‌کند و به عالی‌ترین شکل جزئیات مختلف داستانی را به هم متصل کرده و تصویری کامل ترسیم می‌کند. شاید به جرأت بتوانم بگویم آخرین باری که اینچنین درگیر داستان یک اثر ترسناک شدم به تجربه‌ی Silent Hill 2 باز می‌گردد.

اما چگونگی ارائه‌ی این روایت نیز یکی از خصوصیات بسیار برجسته‌ی این تجربه‌ تازه‌ از سوی رمدی محسوب می‌شود که یک مکمل معرکه برای محتوای آن به شمار آمده و به لطف شخصیت‌پردازی‌های عالی، تعلیق بالا و کارگردانی عالی، چنان شما را درگیر خود می‌کند که گویی شما نیز همراه با Alan و Saga در این داستان ترسناک بلعیده شده‌اید. به طور کلی طریقه‌ی نگاه Alan Wake به داستانش بسیار خاص و متمایز است و سازندگان به خوبی از پس روایت داستانی منطقی و پرداختن به حفره‌های مختلف برآمده‌اند، به طوری که می‌توانید مطمئن باشید هر چیزی که در این اثر با آن روبه‌رو می‌شوید دلیل و معنای خاص خودش را دارد.

این سایه‌ها تو را می‌کشند!

و اما نوبت به مبحث گیم‌پلی می‌رسد؛ همانطور که احتمالا می‌دانید و در بخش پیشین نیز اشاره کردیم، Alan Wake 2 حالا به طور کامل پا به ژانر وحشت بقا گذاشته است و از همین رو شاهد تغییرات و اعمال مکانیزم‌های مختلفی در ساختار گیم‌پلی آن هستیم اما با وجود تغییرات گسترده، همچنان این بازی توانسته است هویت اصلی خودش را حفظ کند و خصوصیات اصلی گیم‌پلی قسمت اول را بازگردانده و به شکلی بهینه به ساختار تازه‌ی خود تعمیم دهد.

از آن جایی که با دو کاراکتر قابل بازی روبه‌رو هستیم، بگذارید به نوبت به گیم‌پلی و خصوصیات خاص هر یک از آن‌ها بپردازیم؛ اول با کاراکتر تازه و مامور FBI داستانمان شروع می‌کنیم. Saga به دلیل نقشی که در داستان بازی دارد، برخی خصوصیات بسیار جذاب و تازه را به روند گیم‌پلی معرفی می‌کند که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توانیم به محیط Mind Place اشاره کنیم. همانطور که از نامش پیداست، Mind Place یک فضای اختصاصی در ذهن Saga محسوب و به شکلی کاملا تعاملی به پلیر ارائه می‌شود. شما در این مکان می‌توانید اسلحه‌های خود را ارتقا داده ، مظنونان پرونده را بررسی کرده و مهم‌تر از همه از Case Board استفاده کنید!

قطعا همه‌ی شما در فیلم‌های جنایی به نوعی Case Board را مشاهده کرده‌اید، دیواری که تمام شواهد، مدارک، مظنونان، شاهدان و سرنخ‌های مختلف مربوط به یک پرونده در آن قرار داشته و عموما کارآگاهان با استفاده از آن معماهای پیش روی خود را حل می‌کنند. کارکرد این بخش در این تجربه نیز دقیقا به همین صورت است، شما در طول تجربه‌ی بازی در نقش Saga و پیش روی در داستان او، به معماها، کاراکترها، سرنخ‌ها و وقایع مختلفی برخورد می‌کنید که هر کدام به یک پرونده تبدیل می‌شوند!

تمام این پرونده‌ها قابل بررسی و حل هستند و گاها حتی اشتراکاتی بین پرونده‌های مختلفی که در حال بررسی آن‌ها هستید پیدا می‌کنید و به جرأت می‌توانم بگویم حل این معماها و اتصال نقاط مختلف یک پرونده و مشاهده‌ی پر شدن دیوار پرونده‌های گوناگونتان یکی از جذاب‌ترین بخش‌های این تجربه محسوب می‌شود که نه تنها به طور مستقیم به مبحث روایی گره خورده است، بلکه تا حدی حس یک داستان جنایی را به سناریوی Saga تزریق می‌کند که به شدت جذاب بوده و این کاراکتر را تا حد زیادی متمایز و خاص می‌کند.

بخش دیگری به نام Profiling وجود دارد که در آن می‌توانید مظنون‌ها و کاراکترهای مختلف داستان بازی را مشاهده کنید و می‌توان گفت تا حدی همچون بازجویی عمل می‌کند با این تفاوت که Saga می‌تواند وارد ذهن آن‌ها شده حقیقت‌ها را پیدا کند، شاید با خودتان بگویید چطور همچین چیزی ممکن است؟ اما همانطور که در بخش قبلی اشاره کردم هر چیزی در این بازی دلیل و هدفی دارد، به من اعتماد کنید!

و اما زمانی که از محیط ذهنی Saga خارج شوید و پا به دنیای بازی بگذارید، تازه ماجراجویی شما شروع می‌شود. داستان Saga و Alan هر یک در محیط‌های کاملا متفاوت و گسترده‌ای روایت می‌شود که آزادی عمل زیادی را در اختیار پلیر قرار می‌دهد و در حالی که سازندگان رویکرد کاملا جهان باز نسبت به محیط این بازی نداشته‌اند، اما می‌توان آن را تا حدی نیمه-جهان باز تلقی کرد؛ شاید بهترین تشبیه برای این بازی The Evil Within 2 باشد.

به لطف آزادی عمل موجود، طی این تجربه یکی از رکن‌های اصلی وحشت بقا یعنی گشت‌وگذار و Backtracking اهمیت چند برابری پیدا کرده و در همان راستا لذت جست‌وجو در محیط نیز بیشتر می‌شود.

شما با گشتن در محیط‌های مختلف بازی می‌توانید معماها و پازل‌های مختلف را بیابید که بعضا بسیار جذاب و درگیرکننده هستند، همچنین در بخش‌های مختلف محیط می‌توانید آیتم‌ها و مهمات پیدا کرده و یا حتی به اطلاعات مختلف در ارتباط با داستان اصلی و یا Lore کلی بازی دست پیدا کنید.

لازم به ذکر است که حل پازل‌ها با توجه به کاراکتری که کنترل می‌کنید، پاداش‌ متفاوتی دارد. به عنوان مثال، شما در نقش Saga با معماهایی با محوریت شعر روبه‌رو می‌شوید که در صورت انجامشان بازی برخی جاکلیدی‌ها را در اختیارتان قرار می‌دهد که هر کدام خصوصیات و ارتقاهای خاصی را به Saga می‌دهند.

همچنین این اثر نیز درست همانند هر تجربه‌ی وحشت بقای دیگری، در محیط خود فضاهای امن و جعبه‌های آیتمی را تعبیه کرده است که شما می‌توانید در آن‌ها پناه بگیرید، نفسی تازه کنید، Inventory خود را بهینه‌سازی کرده و دوباره پا به محیط بی‌رحم بازی بگذارید.

همانطور که کمی بالاتر اشاره کردم شما از امکان ارتقای اسلحه‌ها نیز برخوردار هستید که در راستای انجام این کار، جست‌وجوی محیط یک امر بسیار مهم به شمار می‌آید. در نقش Saga، شما در محیط بازی با جعبه‌هایی مواجه می‌شوید که داخلشان Manuscriptهایی یافت می‌شود که می‌توانید با جمع‌آوری تعداد مشخصی از آن‌ها، اسلحه‌های خود را ارتقا دهید اما متاسفانه وقت و مهماتی که باید در راستای یافتن این جعبه‌ها صرف کنید، بسیار بیشتر از پاداشی است که از آن‌ها به دست می‌آورید.

این مسئله در حالی است که این روند در نقش Alan بسیار منطقی‌تر و بهینه‌تر پیاده‌سازی شده است که در نهایت به بر هم خوردن تعادل این سیستم ارتقا برای کاراکتر Saga ختم می‌شود. همچنین میزان عمق سیستم ارتقای Saga نیز بسیار کمتر از Alan است که در نهایت باعث می‌شود اصلا تاثیر این سیستم در سناریوی Saga احساس نشود و اگر راستش را بخواهید این تنها مشکلی است که شخصا می‌توانم از این تجربه مطرح کنم که البته با تمام این صحبت‌ها، آن قدر ابعاد و مکانیزم‌های دیگر بازی سرگرم‌کننده هستند و در یک هارمونی عالی عمل می‌کنند که پس از مدتی به کلی این مشکل را فراموش می‌کنید.

اما بگذارید کمی هم در رابطه با Alan صحبت کنیم؛ روند گیم‌پلی در سناریوی Alan بسیار متفاوت با Saga است چرا که Dark Place قوانین محدودکننده‌ی دنیای واقعی را نداشته و سازندگان به هوشمندانه‌ترین شکل ممکن از پتانسیل این دنیا در راستای جاری کردن و انطباق آن بر ساختار گیم‌پلی استفاده کرده‌اند.

Mind Place و Case Board را به یاد دارید؟ Alan نیز از فضایی مشابه برخودار است که البته عملکردی کاملا متفاوت با Saga دارد چرا که Alan یک نویسنده است بنابراین به جای اینکه در این محیط شما به بررسی شواهد پرونده‌های جنایی بپردازید، سناریوهای مختلف می‌نویسید.

سازندگان به جذاب‌ترین شکل ممکن از این خصوصیت استفاده کرده‌اند؛ به طوری که نه تنها گیم‌پلی بازی تحت تاثیر این خصوصیت قرار می‌گیرد، بلکه سناریونویسی‌ها به طور مستقیم در بعد روایی و فضاسازی بازی نیز تزریق می‌شوند. حقیقتا تنها کلمه‌ای که می‌توانم با آن ساز و کار مذکور را توصیف کنم «فوق‌العاده» است!

اما این مکانیزم چطور عمل می‌کند؟ شما در نقش Alan عموما در حال گشت‌وگذار در شهر نیوورک هستید که از قضا ورژنی است که خود او در رمان‌های Alex Casey به تصویر کشیده است که حسابی شما را یاد فیلم‌های جنایی دهه‌ی 90 میلادی و اوایل دهه 2000 می‌اندازد، البته با این تفاوت که میزان قابل توجه‌ای از فضاسازی ترس محور نیز به آن اضافه شده است. در طول تجربه‌ی بازی در نقش Alan، شما دائما با خاطراتی از Alex Casey و پیش‌روی او در پرونده‌ی Cult of The Word مواجه خواهید شد که هر کدام سناریوی تازه‌ای را برای Alan باز می‌کنند.

پس از یافتن ایده‌های مختلف برای نوشتن سناریوهای جدید، شما با ورود به محیط‌های مختلف، طی تجربه‌ی خود می‌توانید به Story Board مراجعه کرده و سناریوی تازه‌ای برای آن محیط بنویسید! این عمل باعث می‌شود محیط بازی و Dark Place به کلی نسبت به سناریوی تازه واکنش نشان داده و تحت تاثیر آن تغییر یابند و دسترسی به بخش‌های تازه‌ای را برایتان باز کنند. این مکانیزم رسما پازل‌های محیط محور را در دل تجربه‌ی این بازی تعبیه می‌کند و به جرات می‌توانم بگویم یکی از جذاب‌ترین لحظات این تجربه دقیقا همان لحظاتی بود که سناریویی تازه را می‌نوشتم و مشاهده می‌کردم که چطور تمام محیط اطرافم تغییر می‌کند و چه سناریوی وحشتناکی در آن سوی این نوشته انتظارم را می‌کشد.

همانطور که اشاره کردم، ما همچنان شاهد حضور برخی مکانیزم‌های اساسی نسخه‌ی اول در این عنوان هستیم و مهم‌ترین آن‌‎ها، بهره‌گیری از نور و اهمیت آن طی تجربه‌ی بازی بوده و این مسئله برای هر دو کاراکتر داستان صادق است. در این اثر نیز پلیر به صورت دائمی به یک چراغ قوه دسترسی خواهد داشت که به او در راستای زنده ماندن در مقابل نیروهای تاریکی کمک می‌کند. شما با استفاده از قابلیت Flashlight Boost می‌توانید دشمنانتان را از حالت سایه گونه‌ی خود خارج کرده و آن‌ها را از پای در بیاورید اما باید مراقب میزان باطری چراغ قوه‌تان باشید و به صورت بهینه از این قابلیت بهره ببرید که خود یک لایه‌ی تازه برای مبحث مدیریت منابع در این بازی به شمار می‌آید.

اما در حالی که Saga بهره‌ی بسیاری از نور در راستای مبارزاتش می‌برد، در سوی دیگر Alan از آن جایی که در Dark Place به سر می‌برد تا حد بسیار بیشتری متکی به نور است. دشمنان شما در این دنیا کاملا به شکل سایه‌های خشمگینی هستند که در محیط‌های مختلف آن پرسه می‌زنند که حسابی هم استرس‌زا هستند.

این سایه‌ها با صداهای عجیب و اهریمنی خود با شما صحبت می‌کنند و معلوم نیست کدام یک و از کدام سو به سمت شما هجوم می‌آورند و این المان در استرس بسیاری را در روند گیم‌پلی Alan تزریق می‌کند چرا که بیشتر از آن که از حضور این سایه‌ها بترسید، نگران این هستید که در چه زمانی و از کجا قرار است مورد حمله‌ی یک سایه‌های خشمگین قرار بگیرید. در حالی که Saga در حالت عادی توانایی شلیک به سر دشمنانش را بدون استفاده از چراغ قوه‌اش دارد، در نقش Alan پلیر مجبور است در راستای مقابله با این سایه‌ها از چراغ قوه‌اش استفاده کند و دقیقا به همین دلیل است که او بیش از Saga به نور تکیه می‌کند.

اما این تنها کارکرد نور در نقش این کاراکتر نیست؛ شما طی تجربه‌ی سناریوی Alan به چراغی تحت نام Angel Lamp دسترسی پیدا می‌کنید که مختص به او بوده و عملکرد آن تا حدی مشابه مکانیزم سناریو نویسی است به طوری که شما در مکان‌های مختلف بازی، با چراغ‌هایی روبه‌‎رو می‌شوید که برخی از آن‌ها روشن و برخی دیگر خاموش هستند. Angel Lamp به شما این اجازه را می‌دهد نور این چراغ‌ها را در آن ذخیره کرده و با استفاده از آن‌ها چراغ‌های دیگری را در محیطروشن کنید.

این عمل آن نقطه از محیط بازی را تحت تاثیر قرار داده و بعضا راه‌های فرعی و اصلی مختلفی را برای شما نمایان می‌کند که به کلی چندین لایه‌ی تازه به محیط بازی و روند جست‌وجو و Backtracking در آن می‌افزاید و چگونگی پیاده‌سازی چند جانبه‌ی آن به راستی قابل تحسین است، همچنین در صورت روشن کردن این چراغ‌ها می‌توانید با ایستادن زیر نور آن‌ها از دید دشمنانتان دور بمانید. لازم به ذکر است که این چراغ‌ها در دنیای واقعی نیز به صورت روشن دیده می‌شوند و پنهان شدن در نور آن‌ها برای Saga نیز امکان پذیر خواهد بود.

Alan از یک سیستم ارتقای اختصاصی به نام Words of Power نیز برخوردار است که بسیار گسترده‌تر و عمیق‌تر از سیستم ارتقای ارائه شده برای Saga جلوه می‌کند و امکانات و ارتقاهای زیادی در دسته بندی‌های متعدد را در اختیار پلیر قرار می‌دهد. به عنوان مثال، دسته‌ی Words of Gun ارتقاهای اسلحه محور را ارائه می‌دهد در حالی که Words of Lamp ارتقاهای مختلفی را برای Angel Lamp در اختیارتان قرار خواهد داد.

پیدا کردن این ارتقاها نیز نیازمند گشت‌وگذار در محیط و استفاده از چراغ قوه‌تان برای یافتن مجموع کلمات خاصی است که روی دیوارها نقش بسته‌اند و تنها به نور چراغ قوه‌تان واکنش نشان می‌دهند. به طور کلی، سیستم ارتقای Alan بسیار بهینه‌تر طراحی شده است و از همین رو بازدهی و راندمان بالاتری را در طول تجربه‌ی بازی ارائه می‌دهد اما اگر بخواهیم منصفانه به این مسئله بنگریم Alan توسط قوانین دنیای واقعی محدود نمی‌شود و از همین رو منطقی است که بتواند به قابلیت‌هایی داشته باشد که لزوما در دنیای واقعی معنا ندارند.

اما از خصوصیات اختصاصی هر یک از کاراکترها که عبور کنیم می‌توانیم کمی در ارتباط با اسلحه‌ها و سیستم مبارزات صحبت کنیم. ساختار و ساز و کار سیستم مبارزات و گان‌پلی بین دو کاراکتر کاملا مشابه است و تنها چیزی که آن‌ها را از یک‌دیگر متمایز می‌کند اسلحه‌های مختلف بازی است که به غیر از شات‌گان Double Barrel بین کاراکترها کاملا متمایز هستند.

گان‌پلی بازی شباهت بسیاری به نسخه‌های ریمیک Resident Evil داشته و اسلحه‌ها نیز از طراحی‌های بسیار خوبی برخوردارند و هنگام شلیک با هر یک از آن‌‎ها به خوبی حس سنگینی و ضربه احساس می‌شود. این عنوان همچنین امکان جاخالی دادن یا به اصطلاح Dodge را نیز برای پلیر فراهم می‌کند که در هیاهوی مبارزات و درگیری‌ها حسابی کارآمد است.

به طور کلی می‌توان گفت Alan Wake 2 به نحو احسنت المان‌های برجسته و اساسی وحشت بقا را در ساختار خود پیاده‌سازی کرده و خصوصیات هویتی اختصاصی‌اش را روی آن منطبق می‌سازد. ما در بخش گیم‌پلی شاهد یک تجربه‌ای بسیار سرگرم‌کننده و نوآورانه هستیم که نه تنها در طول کلیت زمان تجربه‌ی بازی حس و حال تازه خودش را از دست نمی‌دهد، بلکه با انیمیشن‌های نرم و روان و ظرافت بسیار در پیاده‌سازی مکانیزم‌هایش، دائما لذت تجربه‌ را برایتان افزایش می‌دهد!

این دنیا تو را می‌کشد!

 

صداگذاری محیط بسیار عالی انجام شده است؛ صدای بارانی که بی‌رحمانه روی سرتان کوبیده می‌شود تا جیغ ناگهانی آژیر ماشین پلیسی که به سبب تغییرات محیطی، کوچه‌های شهر را پر می‌کند. از صدای قدم‌های مرموز در جنگل‌های اطراف Bright Falls در هنگام بازی در نقش Saga گرفته تا صدای اهریمنی که در دل سایه‌های نیوورک پرسه می‌زند، همگی باعث می‌شوند استانداردهای کیفی Alan Wake 2 در این زمینه آن قدر بالا برود که شاید حتی بتوانم آن را یک سطح جدید از استاندارد در مبحث فضاسازی در ژانر وحشت بنامم!

موسیقی و ساندترک! صحبت نکردن از این موارد که رسما یک جنایت در حق این عنوان است! همانطور که در ابتدای مقاله چندین بار اظهار داشتم رمدی در زمینه‌ی ارائه‌ی روایت داستانی خودش بسیار وسواس به خرج داده است و با استفاده از سکانس‌های لایو اکشن بسیار جذاب روند داستان‌گویی بازی را هر چه جذاب‌تر می‌کند. موسیقی نیز یکی دیگر از ارکان این ارائه‌ی عالی بوده و حقیقتا رمدی در این بخش نیز کم‌کاری نکرده است!

در پایان هر یک از چپترهای بازی شاهد پخش شدن یک موسیقی بسیار جذاب بر پایه‌ی اتفاقاتی هستیم که طی آن چپتر رخ داده است و اگر حوصله به خرج دهید و طی روند پیش‌روی داستان به این موسیقی‌ها گوش فرا دهید، متوجه تغییراتشان نیز خواهید شد که نشان از میزان ظرافتی است که سازندگان در ارائه و یا به اصطلاح Presentation این اثر به خرج داده‌اند.

 

 

 

نکات مثبت:

  • داستان‌سرایی بسیار گیرا و جذاب / پرداخت مناسب به حفره‌ها و گره‌های داستانی
  • شخصیت‌پردازی‌های پیچیده اما منطقی
  • استفاده‌ی بهینه از سکانس‌های لایو اکشن در داستان بازی
  • کارگردانی عالی سکانس‌های لایو اکشن و عملکرد تحسین‌برانگیز بازیگران
  • تنوع بالای گیم‌پلی بازی به لطف خصوصیات اختصاصی هر یک از کاراکترها
  • انیمشن‌های نرم و روان و گان‌پلی لذت‌بخش
  • وجود پازل‌های محیطی به لطف مکانیزم Angel Lamp و اتصال هنرمندانه‌ی محیط و گیم‌پلی در سناریوهای Alan
  • معماهای درگیر کننده و پاداش‌های مطلوب در سناریوی Saga
  • سیستم ارتقا گسترده کاراکتر Alan
  • طراحی مراحل و محیط چند لایه که به پایه‌گذاری استانداردهای تازه در ژانر وحشت حول این قضیه منجر می‌شود
  • فضاسازی و اتمسفر عالی که به محرکی اساسی برای حس ترس در طول تجربه تبدیل می‌شود
  • موسیقی‌های متعدد و ساندترک فوق‌العاده
  • صداگذاری‌های کاراکترها و محیط بسیار عالی انجام شده

نکات منفی:

  • سیستم ارتقای اختصاصی کاراکتر Saga سطحی بوده و برخلاف Alan تعادل مناسبی بین ریسک و پاداش ایجاد نمی‌کند

9.5

 

این بازی روی PC و PS5 و بر اساس کد ارسالی ناشر تجربه و بررسی شده است



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ